رایارایا، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره
روشاروشا، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

دوقلوهای عزیزم رایا و روشا

رایا و روشا دوقلوهای عزیز و دوست داشتنی بابا مسعود و مامان فرزانه

تولد بهانه های شیرین زندگی ام

بالاخره یک سال گذشت  باورم نمیشه پارسال این موقع کجا بودم و الان کجا...خدا رو شکر برای نعمت های خوبش بخصوص دوقلو های قشنگم گلکانم رایا و روشای عزیز مامان تولدتان مبارک...عاشقانه دوستتان دارم امروز همگی اومدیم شیراز و برنامه داشتیم بریم پارک مجتمع خلیج و عکس و...اما تو ماشین بعد خوردن بستنی و شیر خوابتان برد و اومدیم خونه و مستقیم با مامان جون و خاله ها رفتیم خونه عمه اقدس شام... حالا برنامه های تولد و عکس میمونه برای روزهای آتی ....💕💕💕💕💕
22 شهريور 1398

آتلیه سپید

بالاخره امروز پس از کلی سرچ و....و هماهنگی و مرخصی پدر و تعویض شیفت خاله مریم و هماهنگی با مامان جون عزیز ساعت 10 از خونه رفتیم سمت آتلیه و عکس های خوشکلی از شما وروجک ها انداختیم  بماند که رایا خانم کل اتلیه رو از صدای زیبایشان بی بهره نذاشتن و بنده خدا روشا جان عزیز😂 لباس ها و تل های زیادی برده بودیم که یک سری به علت بی تابی و خواب شما بی استفاده موندن و عروسک و خرسی ها و خر شرک هم بدرد خوردن خلاصه یک مرحله دیگر هم به پایان رسید و منتظر عکس ها هستیم عشق های مامان ایشالا همیشه زنده و شاد و سرحال باشید😍😍😍😗😗❤❤❤
15 تير 1398

برگشت به شیراز

امروز بالاخره کار این ترم دانشگاه تمام شد و قراره عصر همراه مامان جون برگردیم شیراز  و مامان جون حسابی خسته شده حالا فکر کن هر روز شیما جون کمکش بوده  هر روز ظهر که برمیگردم هر دوتای شما بغل مامان جون و شیما میاین استقبال و زود هم شیر میخواین و من هم خسته 😂 بگذریم که هوا اینجا خیلی بهتره و من تمایلی به برگشت ندارم خصوصا با حال شما دو تا وروجک که حسابی آبریزش بینی دارید  اما به خاطر کلاس پدر و برنامه آتلیه مجبور به بازگشت هستیم و مامان جون هم خوشحال که بعد از یک هفته برمیگرده خونه خودش و از این مسئولیت خطیر راحت میشه😁😁
11 تير 1398
1