برگشت به شیراز
امروز بالاخره کار این ترم دانشگاه تمام شد و قراره عصر همراه مامان جون برگردیم شیراز و مامان جون حسابی خسته شده حالا فکر کن هر روز شیما جون کمکش بوده
هر روز ظهر که برمیگردم هر دوتای شما بغل مامان جون و شیما میاین استقبال و زود هم شیر میخواین و من هم خسته
😂
بگذریم که هوا اینجا خیلی بهتره و من تمایلی به برگشت ندارم خصوصا با حال شما دو تا وروجک که حسابی آبریزش بینی دارید
اما به خاطر کلاس پدر و برنامه آتلیه مجبور به بازگشت هستیم و مامان جون هم خوشحال که بعد از یک هفته برمیگرده خونه خودش و از این مسئولیت خطیر راحت میشه😁😁
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی